کتاب حاضر، مجموعه ای از چهار نمایش نامة فارسی با عنوان های وقتی زمین دروغ می گوید؛ نام دیگرم ستاره است؛ تو آمدی که ارشیا شدم و آبی محبوب است. نخستین نمایش نامة کتاب با عنوان «وقتی زمین دروغ می گوید!» در حقیقت سه گانه ای است که هر یک از آن ها بیانگر زوایایی از ویرانگری ها و نسل کشی های انسان های زورمدار به پشتیبانی دولت های غربی است. گانة اوّل این نمایش نامه با نام «برف می بارد!» داستان پزشکی ایرانی است که برای کمک به مردم «حلبچه» راهی منطقه شده امّا گرفتار نیروهای بعثی می شود. او که به سختی زخمی شده به دست پزشک زنی از اعضای صلیب سرخ در حال مداوا است که زنی دیگر از اعضای حزب بعث وارد شده و به دلیل حفظ اسرار نظامی و سرپوش نهادن بر آن چه که در حلبچه گذشته هر دو را با شلیک گلوله می کشد. گانة بعدی با عنوان «سونات زمستانی» ماجرای یک موزیسین بوسنیایی است که در گرماگرم جنگ «بوسنی» به همراه همسر فرانسوی خود وارد سارایوو می شود. «صرب »های حاضر در منطقه که از قصد وی برای اجرای کنسرتی در حمایت از مردم بوسنی مطلّع هستند، «ماشا» که افسری نظامی است را نزد این زوج جوان فرستاده و به راحتی هر دو را از بین می برند. گانة سوم که «زمستان است» نام دارد، داستان زنی با عنوان «ملکه» با هویت اسرائیلی است که مأموریت دارد دو بازیگر تئاتر فلسطینی را که مقاومت را تبلیغ می کنند از بین ببرند. او وارد سالن نمایش شده و پس از تماشای نمایش «یحیی» و «راحیل» در حالی که به شدّت عصبانی شده به سوی آن ها شلیک کرده و هر دو را می کشد.