180,000 تومان
راوی بیست و پنج ساله بود که ازدواج کرد؛ در اوج ناامیدی مردی که در دهکدهای دور طبابت میکرد، از او تقاضای ازدواج کرد و آنها بدون هیچ مراسم خاصی زندگی خویش را آغاز نمودند. زن و شوهر جوان زندگی یکنواختی داشتند تا این که شبی شوهر پیش همسر خود اعتراف کرد که عاشق ماریا خوشگله بوده و همیشه به او فکر میکرده و برای رهایی از فکر او و ترس از احتمال بیآبرو کردن ماریا بوده که با وی ازدواج کرده است. شوهر تصور میکرد بدینترتیب فکر ماریا خوشگله از سرش بیرون میرود. در این میان آنها چندینبار ماریا خوشگله را دیدند. مدتی گذشت و زن باردار شد و پسری به دنیا آورد و دو سال بعد نیز صاحب پسری دیگر شد، ولی زندگی آنان بار دیگر ساکت شده بود. شوهرش حتی با بچهها نیز سرگرم نمیشد. تا این که روزی زن، شوهرش را در جنگل با ماریا خوشگله دید و از او خواست که ماریا را فراموش کند. اما مرد گفت که دیر شده و حالا ماریا باردار است. چند ماه بعد ماریا هنگام زایمان جان سپرد، در حالی که بچهی مردهای را نیز به دنیا آورده بود. زن برای نخستین بار از مرگ انسانی شاد و تصور کرد از آن پس زندگیاش رنگ شادی خواهد گرفت، اما دیری نگذشت که مرد با شلیک تیری به زندگی خویش خاتمه داد. داستان مذکور تحت عنوان “شوهر من” یکی از داستانهای مجموعهی حاضر است. عناوین دیگر داستانها عبارتاند از: جادهای که به شهر میرود؛ فقدان؛ و برج قوس.
موجود در انبار
شابک | 9789643129293 |
---|---|
تعداد صفحه | 208 |
نویسنده | |
ناشر | |
سال چاپ | |
نوع جلد | |
قطع | |
نوع کتاب | ترجمه |