کتاب حاضر، داستان زنی است که در سال (1365) با «بهرام» هم دانشگاهی در رشتة کودکان استثنایی آشنا شده و همه چیز تا سال 1379 به شوخی و طنز می گذرد. در سی و چهار سالگی بدون تحقیقات جدّی با فردی به نام «بهمن» ازدواج کرده و با هم به کانادا می روند و بعد از پنج سال در حالی که دختری به نام «سارینا» دارند، به ایران باز می گردند. او قصد جدا شدن از بهمن را دارد زیرا حاضر به پذیرش تفاوت های هم نمی باشند. در ایران، دوباره با بهرام که فردی موفق و با احساس همیشه مثبت نسبت به همه چیز از جمله کشور، همسر، دوستان و… است روبه رو شده و ماجراهای جدیدی رخ می دهد.