«ساکی یاماموتو»، کوچک ترین تمایلی به جایگزین کردن هیجان و جذابیت توکیو با مراسم های باستانی و آنتن دهی ضعیف روستای مادربزرگش و گذراندن تعطیلات تابستان در آنجا ندارد. آماده سازی مراسم «اُبن» حوصله سر بر است، اما بعد، چند بچه محل به او توجه نشان می دهند و ساکی موقعیتی کوچک برای کمی خوش گذراندن پیدا می کند، حتی اگر به معنای بی احترامی به محراب باستانی خاندانش از سرانجام چالش شرورانه از سوی بچه ها باشد، اما ساکی، زنگوله مقدس را به صدا درمی آورد، تاریکی به جریان می افتد، طلسم مرگی بر او گذاشته شده که ساکی سه شب برای لغو آن مهلت دارد. ساکی باید به کمک سه شبح راهنما و دوستانی که انتظار دوستی شان نمی رفت یا ارزش خود را اثبات یا با دنیای زنده ها خداحافظی کند… .