31,500 تومان
«حجت» بعد از رفتن به خواستگاری دخترخاله اش، با مادرش «کوکب» و «شهناز» خواهرش، بی حوصله به خانه برگشتند. آقا «رضا»، شوهرخاله اش، به خاطر نداشتن کسب و کار عالی حجت، با آنها برخورد سردی داشت. حجت در یک کارگاه تعمیر و دوزندگی مبلمان کار می کرد. تا این که روزی «موسس»، رئیس کارگاه که از کارهای او خیلی راضی بود، او را صدا کرد و با خود به یک بانک خارجی برد. آنها می خواستند قراردادی با کارگاه موسس ببنندند و کلی سفارش مبلمان برای بانک به آنها بدهند. کم کم کار و کاسبی حجت رونق گرفت و توانست مخارج خانه را تامین کند. این موضوع ماجراهایی را به دنبال داشت که در ادامة داستان بازگو شده است. نویسنده در این داستان به موازات روایت عشقی پاک، به رخدادهای انقلاب اسلامی اشاره می کند. داستان از زاویة دید سوم شخص به نگارش درآمده است.
در انبار موجود نمی باشد
شابک | 9786005535235 |
---|---|
تعداد صفحه | 216 |
نویسنده | |
ناشر | |
سال چاپ | |
نوع جلد | |
قطع | |
نوع کتاب | تالیف |
کتاب فروشی حکمت با تکیه بر سال ها تجربه و بهره مندی از دانش نیروهای متخصص و کارآزموده و همکاری با اکثر ناشرین و موزعین بر آن است بهترین خدمات را به شما عزیزان فرهیخته ارائه کند.