“سر چارلز کاررت رایت”، هنرپیشه ی بازنشسته، در ویلای خود کنار ساحل دریا مهمانی کوچکی ترتیب داده و دوستان خود را دور هم جمع کرده است. یکی از مدعوین کارآگاه زیرک و باهوش، پوآرو، است و همین، موضوع تفریح مدعوین پیش از رسیدن وی به مجلس شده که امیداوارند به علت این که کارآگاهی آن ها را همراهی می کند جنایتی در این بین اتفاق نیفتد. مهمانی تازه شروع شده و افراد که تعداد آن ها حدود سیزده نفر است تازه سرگرم صحبت و آشنایی با یک دیگر شده و شروع به نوشیدن کرده اند که ناگهان عالیجناب “بابینگتون” کشیش از جایش بلند شده و تلو تلوخوران به هر طرف رفته و در حالی که ماهیچه های صورتش بی اختیار می پرد، تعادل خود را کاملا از دست داده و یکمرتبه بر زمین می افتد. مهمان ها دورش جمع می شوند اما هیچ یک نمی داند چه کار باید بکند. پزشکی که در جمع حضور دارد او را معاینه کرده و اعلام می کند: ـ متاسفانه فوت کرده. دکتر اعتقاد دارد در بین جمع شخصی دچار جنون آدم کشی آنی شده و امکان دارد همه ی افراد حاضر در مهمانی را مسموم کرده باشد اما اثر سم هنوز در دیگران ظاهر نشده باشد. میزبان به شدت با این عقیده مخالف است اما سرانجام تسلیم شده و همگی به پوآرو رو آورده و از او کمک می خواهند. کارآگاه کار خود را شروع کرده و مشغول بررسی مسائل می شود شاید جوابی بیابد.