کتاب حاضر، داستانی اسپانیایی است که بر زمینة خاکستری تا حدّ زیادی با سبک و سیاق سایر نوشته های «دلیبس» متفاوت است و به گفتة منتقدان، حال و هوای درونی این داستان ارزنده است و نوشتاری از انسانیت و عشق در اوج پختگی ادبی نویسنده است. در بخشی از داستان می خوانیم: «با گذشت دورة بی خیالی، مرحلة افسردگی فرامی رسد. امّا گاهی برای پرهیز از آن، به فریبی دیگر چنگ می زنم: نگه داری مقدار کمی الکل در خون؛ با این هدف که با انرژی خود مشارکت در زندگی را به آدم تحمیل کند، برای آنکه زندگی در گودالی آن گونه نگذرد که در آن بپوسی بی توجّه به آن که تویی هم وجود دارد».