در مجموعة حاضر داستانی فرانسوی از «ژان ماری گوستاولوکلزیو»، به نثر در آمده است. لوکلزیو در این رمان با پرهیز از اندیشه های نسنجیده، نوعی حکمت مادی، مذهبی و عرفانی را شرح می دهد. او در این مسیر کوشش دو کبوتر در حال دانه چینی بر لبة پنجره، کارتنکی در حال تنیدن تار و یک زن و یک خیابان را به استعاره توصیف می کند و اثبات می کند که ماده همه جا هست. این ماده هم از طریق مرگ و هم در شهود زندة نامتناهی ای که لوکلزیو آن را خلسة مادی می نامد، آشکار می گردد. اثبات تمامیت ماده، یعنی تمامیت واقعیت گیتی، یعنی اثبات زندگی که وی در این رمان به خوبی از عهده آن بر آمده است.