38,000 تومان
در دورۀ جنگ تحمیلی «امیر» با خانواده اش در کرج زندگی می کردند. در روزهای موشک باران، عمه و دخترعمه هایش «سالومه» و «سپیده» به همراه عمو و پسرعمویش «اصغر» به علت امنیت بیش تر به خانۀ آنها می آیند. دایی او، «احمد»، دورۀ سربازی را در «دهلران» می گذراند. او در گذشته به «سپیده» علاقمند بود، اما آنها به خواستگاری او جواب منفی داده بودند و پس از آن سپیده با داشتن فرزندی از همسر دلخواهش جدا می شود و این بار با اصغر ازدواج می کند. از سویی «علی»، از دوستان امیر، از «سنندج» به همراه خانواده اش به کرج می آیند. خواهرش «عطیه» در شهرستان از سربازان تیر خورده و فلج شده بود. در این میان امیر کم کم به عطیه علاقمند می شود. خانوادۀ علی، ارتباط کمی با همسایه ها داشتند و این باعث شک آنها شده بود. یکی از همسایه ها به نام «فروغی»، شایعه کرده بود که در هنگام اثاث کشی، چیز مشکوکی در وسایل آنها دیده و می گفت آنها جزء کومله ها و استقلال طلبان هستند. «کریم»، پدر امیر به دیدن آقای «اکرامی» پدر علی می رود تا از او بخواهد با همسایه ها بیش تر معاشرت کنند تا شک آنها برطرف شود. اما او قسم می خورد که به گروه خاصی تعلق ندارند. مدتی بعد اکرامی تصمیم می گیرد به طور پنهانی با خانواده اش به جای دیگری نقل مکان کنند. امیر از این قضیه مطلع و با پی گیری هایش با اتفاقات جدیدی روبه رو می شود.
در انبار موجود نمی باشد
شابک | 9789649101729 |
---|---|
تعداد صفحه | 264 |
نویسنده | |
ناشر | |
سال چاپ | |
نوع جلد | |
قطع | |
نوع کتاب | تالیف |
کتاب فروشی حکمت با تکیه بر سال ها تجربه و بهره مندی از دانش نیروهای متخصص و کارآزموده و همکاری با اکثر ناشرین و موزعین بر آن است بهترین خدمات را به شما عزیزان فرهیخته ارائه کند.