3,500 تومان
اردک پرطلایی خسته و بی حوصله بود و از تنهایی شکایت می کرد. او یک دوست و هم بازی می خواست تا در برکه با او بازی کند. در این هنگام قورباغة شیرین زبان از راه رسید و با پرطلایی مشغول بازی شد. پرطلایی چشم گذاشت و قورقوری پنهان شد. پرطلایی به دنبال قورقوری گشت و چون از تنهایی می ترسید مرتب او را صدا می کرد. ناگهان قورقوری از جایی که پنها شده بود بیرون پرید و فریادی از شادی کشید و از پرطلایی خواست تا هرگز از تنهایی نترسد و شجاع باشد. داستان حاضر در قالب شعر به چاپ رسیده است.
در انبار موجود نمی باشد
| شابک | 9786005197020 |
|---|---|
| تعداد صفحه | 12 |
| نویسنده | |
| ناشر | |
| سال چاپ | |
| نوع جلد | |
| قطع | |
| نوع کتاب | تالیف |