“دیوید کاپرفیلد” با مادر زیبا و ناپدری سنگدل خود زندگی می کرد، تا این که مادرش می میرد و ناپدری اش او را به مدرسه ی شبانه روزی می فرستد. در مدرسه، دیوید روزگار سختی را پشت سر می گذارد و پس از آن نیز ناپدری او را وادار به انجام کارهای پست در فروشگاه خود می کند. دیوید از لندن فرار می کند و به خانه ی ییلاقی عمه اش می رود. او دوران آموزشی خویش را در دفتر وکیلی به نام “ویکفیلد” سپری می کند و با دختر او ـ اگنس ـ آشنا می شود. طی ماجراهایی دیوید با دختر دیگری به نام “دورا اسپنلو” ازدواج می کند ولی دورا پس از چندسال می میرد. دیوید که در آغاز تسلی ناپذیر است به مرور پی می برد که غفلت او از اگنس اشتباه بزرگی بوده است. او در پایان با اگنس ازدواج می کند و صاحب سه فرزند می شود و پس از آن زندگی آرامی را به همراه دوستان خانوادگی اش آغاز می کند.