500,000 تومان
یک جایی توی همان معبر یکی از مجروحان چسبید به پای من. به ما گفته بودند که اصلاً کاری به کار مجروحان و شهدا نداشته باشیم. امدادگرها خودشان به مجروحان می رسند. از ترس، پاهایم را هی جلو می کشیدم و می گفتم: الآن امدادگر می آید. باید برویم جلو. گفت: یک لحظه برگرد. برگشتم، دیدم یک خشاب توی دستش گرفته. گفت: تو را جان امام این ها را عوض من شلیک کن. گریه کنان خشابش را گرفتم و خشاب خودم را درآوردم و آن را گذاشتم توی کلاش…
در انبار موجود نمی باشد
شابک | 9786000350154 |
---|---|
تعداد صفحه | 240 |
نویسنده | |
ناشر | |
سال چاپ | |
نوع جلد | |
قطع | |
نوع کتاب | تالیف |
کتاب فروشی حکمت با تکیه بر سال ها تجربه و بهره مندی از دانش نیروهای متخصص و کارآزموده و همکاری با اکثر ناشرین و موزعین بر آن است بهترین خدمات را به شما عزیزان فرهیخته ارائه کند.