400,000 تومان
آقای راد که خم شده بود و داشت پشت کفشش را بالا می کشید، به همسرش گفت: من می روم پیاده روی. همسرش که می دانست او گاهی باید تنهایی راه برود و قدم بزند و فکر کند، دیگر پاپی نشد. آقای راد از ساختمان رفت بیرون و در را پشت سرش بست. او در خیابان شهرکی که در آن زندگی می کردند، زیر سایه ی درختان سپیدار بلند و پربرگ راه افتاد و برای اینکه مرتب به همسایگانی که بیشترشان همکارانش بودند بر نخورد و مجبور به اسلام و احوالپرسی نشود، آخرین خیابان شهرک را انتخاب کرد که هیچ خانه ای دو طرفش نبود. شهرک مسکونی آن ها مخصوص استادان و کارمندان دانشگاه بود که در حومه شهر، روی یک بلندی بنا شده و مشرف بود به یک بزرگراه.
در انبار موجود نمی باشد
| شابک | 9786000812492 |
|---|---|
| تعداد صفحه | 192 |
| نویسنده | |
| ناشر | |
| سال چاپ | |
| نوع جلد | |
| قطع | |
| نوع کتاب | تالیف |