550,000 تومان
روزی از روزهای دی ماه بود. مستأصل نشسته بودم تا ساعات هراس انگیز غروب بگذرند و هوا کاملاً تاریک شود تا آن وقت چراغ اتاق را روشن کنم. از آن روزهایی بود که حسابی از خلق و خوی خود گیج و درمانده بودم. باید به ترس عمیقی هم اعتراف کنم. از اینکه دچار جنون شوم، ترسیده بودم و دنبال راه چاره می گشتم. داستان از همین جا شروع می شود. از جایی که برای چاره جویی، تصمیم گرفتم علیرغم سوز سرمای بیرون، شال و پالتو را بردارم و از خانه بیرون بزنم؛ حتی با اینکه می دانستم مأمورها همه جا هستند. شاید با دیدن رهگذران و فروشگاه ها و با آنچه در شهر می گذرد، سرم گرم شود و جنون را به تأخیر بیندازم.
در انبار موجود نمی باشد
| شابک | 9789648618488 |
|---|---|
| تعداد صفحه | 258 |
| نویسنده | |
| ناشر | |
| سال چاپ | |
| نوع جلد | |
| قطع | |
| نوع کتاب | تالیف |