هرچه از عمر مدرنیته می گذرد، نسبت آن با حقیقت کم تر می شود. در این راستا بشر دل داده به این تمدن نمی تواند ساحات معنوی خود را جواب دهد، بنابراین احساس بی وطنی می کند. زیرا که وطن حقیقی انسان، عالم معنویت و مراتب قدسی آن است و برای رسیدن به آن باید سیر و سلوک عملی را پیشه کرد و خود را در یک سیر شهودی نسبت به عالم معنوی قرار داد. در حالی که حاکمیت فرهنگ مدرنیته این امکان را از بشر گرفته است و نیست انگاری (نیهیلیسم) را جایگزین آن کرده و این قصه ی بی وطنی بشر امروز و فرهنگ غرب است. نوشتار حاضر در یازده فصل به مدرنیته و جایگاه آن در جهان بینی اسلامی و قرآنی اختصاص یافته است. برخی از عناوین کتاب عبارت است از: ماجرای بی وطنی بشر؛ توهم آفتی واقعی در شناخت واقعیات؛ علم، عامل اتصال با عالم عقول و خدای علیم؛ طبیعت، موجودی زنده یا مرده؛ مسلمانانی که غربی شده اند؛ تعارض اسلام با مدرنیته؛ و چگونگی عبور از مدرنیته.