250,000 تومان
نمی دانم گناه پدرم چه بود که گرفتار عذاب دائمی شده بود و نمی توانست یک روز هم بارَش را بگذارد زمین. تا یادم می آید چیزی روی کولش بود. با گونی گندم به آسیا می رفت، کیسه آرد بر پشت بر می گشت. کود حیوانی را می برد می ریخت پای نخل ها، با زنبیل پر از خرما خمیده خمیده از باغ می آمد. پشته ای هیزم می برد، کیلویی قند می آورد. خلاصه، کمرش راست نشد که نشد. بعضی روزها که باری روی کولش نبود، می افتاد دنبال قافله ی خرما می رفت اهرم، تنباکو، خرما، کدو و… را تحویل می داد و شب بر می گشت.
در انبار موجود نمی باشد
شابک | 9786004056243 |
---|---|
تعداد صفحه | 100 |
نویسنده | |
ناشر | |
سال چاپ | |
نوع جلد | |
قطع | |
نوع کتاب | تالیف |
کتاب فروشی حکمت با تکیه بر سال ها تجربه و بهره مندی از دانش نیروهای متخصص و کارآزموده و همکاری با اکثر ناشرین و موزعین بر آن است بهترین خدمات را به شما عزیزان فرهیخته ارائه کند.