350,000 تومان
«آقاجان» پارو را به تنه درخت به زد و کپه ای برف از درخت پایین ریخت. «آغاباجی» با لهجه ترکی اش داد زد: برف های جلوی در یخ بسته، بهتره نمک بپاشیم. «توران»، خواهر آغاباجی از خیاط خانه لباس های مادر را آورده بود. مادر با موهای بیگودی کرده از سرسرا گذشت و مرا صدا کرد. مادر تأکید داشت که زودتر آماده شوم تا وقتی خانواده سرهنگ «کوچاریان» می رسند مرتب به نظر بیایم. سرهنگ کوچاریان دو پسر به نام های «آرمینه» و «اودت» دارد و مادر دوست دارد من «لنا» در چشمان آن ها زیبا به نظر برسم و… .
در انبار موجود نمی باشد
شابک | 9786007507827 |
---|---|
تعداد صفحه | 264 |
نویسنده | |
ناشر | |
سال چاپ | |
نوع جلد | |
قطع | |
نوع کتاب | تالیف |
کتاب فروشی حکمت با تکیه بر سال ها تجربه و بهره مندی از دانش نیروهای متخصص و کارآزموده و همکاری با اکثر ناشرین و موزعین بر آن است بهترین خدمات را به شما عزیزان فرهیخته ارائه کند.