350,000 تومان
در خانه را که زدند از جا بلند نشد. چون بابابزرگ گفته بود وقتی خانه نیست در را روی کسی باز نکند. باز هم در زدند. صدیقه رفت توی حیاط تا بگوید بابابزرگ خانه نیست که دید دو مرد از لب دیوار توی حیاط پریدند. از ترس جیغ زد. یکی شان گفت خفه شو. دیگری پرسید چرا در را باز نکردی؟ بابابزرگت کجا رفته؟ زبان صدیقه بند آمده بود. مرد داد زد: کری یا لالی؟ مرد دیگر، گوشه و کنار حیاط را گشت و بعد به اتاق آمد. اساساً را به هم ریخت. کتاب های بابا را روی زمین پرت کرد. وسایل توی کمد را بیرون ریخت. دنبال چیزی می گشت. صدیقه از ترس گوشه اتاق کز کرده بود. مردی که داشت کتاب ها را پاره می کرد، توی چشم های صدیقه زل زد.
در انبار موجود نمی باشد
شابک | 9789649736846 |
---|---|
تعداد صفحه | 172 |
نویسنده | |
ناشر | |
سال چاپ | |
نوع جلد | |
قطع | |
نوع کتاب | تالیف |
کتاب فروشی حکمت با تکیه بر سال ها تجربه و بهره مندی از دانش نیروهای متخصص و کارآزموده و همکاری با اکثر ناشرین و موزعین بر آن است بهترین خدمات را به شما عزیزان فرهیخته ارائه کند.