38,000 تومان
مادر داد زد تلفن، مرا می خواهد. من هم داد زدم که نیستم و بلندتر آواز خواندم. بازی را هرطور که دلم می خواست پیش می بردم. صحبت کردن با «مانی» برایم سخت بود. اولین بار که پس از مرگ پدر و پس از سال ها دوری از خانوادۀ «راستی»، به مغازۀ مانی رفتم، دلم می خواست بعد از سال ها ببینمش؛ مرد جوانی شده بود که با تارهای نامرئی به خاطرات کودکی ام پیوند می خورد. خواستم چیزی از کوچۀ کودکیمان بگویم که نگاه غریبانه مانی، و بیش تر از همه پیراهن زردش ساکتم کرد و حس آشنایی ام را زدود. رفته بودم تا مدارک مادر را که به توصیۀ خانم راستی می خواست برای چندین تلفن همراه نام نویسی کند، به مانی بدهم تا مادر خودشان به زحمت نیفتند. حرف زیادی نزده بودیم. بعد از چند روز، زمانی که پوشه طوسی ام را خواستم و نبود، تصویرش روی پیشخوان چوبی کتابفروشی مانی جلوی چشمم خاموش و روشن شد. چند روز بود که فکر می کردم داخل پوشه چه چیزهایی است. مانی چه رازهایی از زندگی من را با محتویات پوشه کشف می کرد. باید دوباره مانی را می دیدم.
در انبار موجود نمی باشد
شابک | 9789643117405 |
---|---|
تعداد صفحه | 232 |
نویسنده | |
ناشر | |
سال چاپ | |
نوع جلد | |
قطع | |
نوع کتاب | تالیف |
کتاب فروشی حکمت با تکیه بر سال ها تجربه و بهره مندی از دانش نیروهای متخصص و کارآزموده و همکاری با اکثر ناشرین و موزعین بر آن است بهترین خدمات را به شما عزیزان فرهیخته ارائه کند.