خانم «جین مارپل» در جوانی در پانسیونی در فلورانس، با دو خواهر آمریکایی به نام «کری لوئیز» و «روت» آشنا می شود. دوستی او با روت که در شهر آنها زندگی می کند، ادامه دار است. اما کری لوئیز در استونی گیتس زندگی می کند و دوستی آنها فقط با فرستادن کارت پستال ادامه دارد. روت با حس ششم خود برای کری لوئیز ابراز نگرانی می کند و از خانم مارپل می خواهد با شم کارآگاهی خود نزد کری لوئیز برود و اوضاع را بررسی کند. کری لوئیز دختر آرمان خواهی بود که با «گالبرانس» پنجاه ساله ازدواج کرده بود. او مسئول نوانخانة دولتی و کالج آموزشی بود. بعد از مرگ گالبرانس، کری لوئیز با «جانی رستاریک» که یک خودخواه عشرت طلب بود ازدواج می کند و بعد از مرگ او با «لوئیس سراکولد» ازدواج می کند. او مسئول حمایت از کودکان بزهکار بود ـ «میلدرد»،دختر آنها، همپای دخترخواندة زیبایشان «پیپا» بزرگ می شود. خانم مارپل به استونی گیتس می رود و متوجه رفتار نمایشی «ادگار لاونس»، یکی از بزهکاران موسسه می شود. او استخدام شدة لوئیس سراکولد بود که با رفتار نمایشی اسکیزوفرنی خود سعی در فاش شدن راز لوئیس سراکولد داشت. رازی که توسط خانم مارپل فاش می شود و حقایقی پنهانی آشکار می گردد.