30,000 تومان
داستان تعادل، حکایت مردی است که ناخواسته از جنگ و بمباران تکه فلزی به نام ترکش در بدن خود به خانه می آورد. این تکه فلز مانند میهمانی ناخواسته در بدن او جا خوش کرده و با هر حرکت و عصبیتی به سمت نخاع مهرة چهارم حرکت می کند. پزشک معالج به او توصیه می کند که آرامش خود را حفظ کند. زیرا کوچک ترین عدم تعادل و عصبیتی زمینه ساز جنبشی مرگبار می شود، با آرامش و صبر هر پنج قدم را در دو دقیقه بردارد و بیش از ده کلمه حرف نزد. پزشک توصیه می کند که باید پیوند عاطفی بین خود و تکه فلز برقرار کند و آن را که هدیه ای از دشمن است مانند دوستی خودی بپذیرد. مرد سعی می کند که تعادلش به نفع تکه فلز به هم نخورد. او و زنش هرکدام این تکه فلز را مانند موجود زنده ای می بیند و هرکدام دنیای متفاوتی را با آن تجربه می کنند که در این داستان به تصویر کشیده شده است. این مجموعه مشتمل بر داستان هایی در قالب طنزی گزنده با عناوین زیر است: از شما چه پنهان، احساس خوشی داشتم، چقدر به هم شبیه بودیم، کنتراست، کافه الکترا و کسی ما را به شام دعوت نمی کند.
در انبار موجود نمی باشد
شابک | 9789643694463 |
---|---|
تعداد صفحه | 168 |
نویسنده | |
ناشر | |
سال چاپ | |
نوع جلد | |
قطع | |
نوع کتاب | تالیف |
کتاب فروشی حکمت با تکیه بر سال ها تجربه و بهره مندی از دانش نیروهای متخصص و کارآزموده و همکاری با اکثر ناشرین و موزعین بر آن است بهترین خدمات را به شما عزیزان فرهیخته ارائه کند.