«کیت» عاشق نقاشی کردن بود و همیشه می خواست بهترین نقاشی ها را بکشد. آن شب او آسمان را کشید. فردا صبح در زنگ نقاشی خانم معلم نقاشی های بچه ها را که باید از یک دیگر نقاشی می کردند به دیوار کلاس زد، اما کیت از آسمان نقاشی کشیده بود و بچه ها نقاشی اش را مسخره کردند و او ناراحت شد. وقتی خانم معلم متوجه شد، کتابی را آورد که در آن نقاشی هایی مانند نقاشی های کیت بود. همة بچه ها متعجب بودند و نمی دانستند که نقاشی ها واقعا شبیه به چه چیزی است و هریک از آنها برداشتی داشتند. پس از آن خانم معلم گفت که هرکسی می تواند هرچیزی را که دوست دارد در نقاشی های کیت ببیند.